با نی، کمانچه، تار و کرنا گریه کردم
دشتی، همایون و نوا را گریه کردم
بی تو، همین حالای حالا بغض آمد
گل پونه ها را دست تنها گریه کردم
مانند هر شب بازهم احیا گرفتم
قرآن به سر تا صبح فردا گریه کردم
تو وقت رفتن بغض را خندیدی و من
وقتیکه رفتی بیمهابا گریه کردم
حالا فقط من ماندم و من ماندم و من
من ماندم و تنهای تنها گریه کردم
دلگیرم و سارا عروسی کرده انگار
رقصیدم و همپای دارا گریه کردم
من مصر بودم تو عزیزم، بی تو اما
تا قلب کنعان تا زلیخا گریه کردم
بانو نشستی در خیالم شعر گفتی
من تکتک قافیهها را گریه کردم
خنجر زدی برریشهام آونگ آونگ
خوابیدم و لالا به لالا گریه کردم
اسماعیل ساسانی
تاریخ : پنج شنبه 99/1/28 | 2:52 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.